کرمان رصد
خطر تعطیل سیاست
دوشنبه 20 اسفند 1403 - 18:48:49
کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
برخلاف همه شعارها و توهم‌گرایی‌هایی که شاهدش هستیم؛ اگر بخواهیم با نگاهی توهم‌‎زدایانه و واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنیم، به نظر می‌‏رسد الان سیاست داخلی ایران کاملاً متاثر از مناسبات خارجی است و روزبه‏‌روز هم دایره تاثیرگذاری نیروهای داخلی بر مناسبات داخلی کاهش می‌یابد.
 محمدجواد روح| آنچه می‌خوانید، گفتاری از محمدجواد روح، سردبیر روزنامه «هم‌‎میهن» با عنوان «چشم‌انداز سیاست داخلی در سال 1404» است که چهارم اسفندماه در گروه تلگرامی «گفت‌وشنود» ایراد شد.
مخاطبان این گفتار خود بهتر می‌دانند که پیش‌‎بینی و گمانه‌‎زنی در شرایط کنونی ایران و جهان کار بسیار دشواری است؛ کما اینکه درباره فضای پس از هفتم اکتبر نیز مباحث مختلفی مطرح شده که با گذشت بیش از یکسال از آن هنوز جای بحث باقی است و همچنان گمانه‌زنی‌‎ها با مشکلات مواجه است. اصولاً گمانه‌‎زنی و پیش‌‎بینی در امر سیاست تقریباً غیرممکن است؛ بنابراین، در اینجا فقط می‌کوشم چارچوبی که به نظرم قابل طرح است و پارامترهایی که موثر بر آینده کشور است، بیان کنم. بر این اساس، آنچه بر سیاست داخلی کشور در سال آتی موثر است؛ ذیل دو دسته عوامل اصلی داخلی و خارجی تبیین و تشریح می‌شود.
عوامل داخلی
عوامل داخلی در دو حوزه کلی قابل تبیین است:
اول/ ابررخداد جانشینی: این موضوع چندین سال است در پیش‎بینی‎ها، گمانه‎زنی‎ها و تحلیل‎ها از تحولات سیاست داخلی به‌عنوان یک پارامتر و رخداد محتمل مطرح می‎شود و طبیعتاً در سال آینده هم این پارامتر یکی از دو زیرشاخه عوامل داخلی است و تصورم این است که بخش مهمی از بحث وفاق که در سال 1403 مطرح شد و حتی تشکیل و روی کار آمدن دولت پزشکیان و همینطور جلسات سران سه قوه که به صورت پررنگ و هفته‌ای یکبار صورت می‎‌گیرد؛ ذیل پارامتر جانشینی قابل فهم هستند و فارغ از مباحثی که درباره کارکرد آن در پیشبرد وفاق مطرح می‌شود، از بُعد جانشینی نیز واجد اهمیت است. طبعاً، هرچه روزها می‎گذرد بر اهمیت این پارامتر نیز افزوده می‎شود و سایه آن بر تحولات سیاست داخلی در سال آینده نیز حاکم خواهد بود.
دوم/ آینده دولت پزشکیان و جریان وفاق: این پارامتر در طیفی از گمانه‌ها از تقویت این جریان، تثبیت یا تضعیف و احیاناً سقوط پروژه وفاق که مصداق مشخصش دولت پزشکیان است، قابل گمانه‌زنی است. اینکه کدام‌یک از این گمانه‎ها رخ دهد؛ برآمده از یکسری زیرپارامترهاست که من بخشی از آن را نام می‎برم. از نگاه من، یکی از اهداف کلان پروژه وفاق «احیای دولت» بوده است (در برابر نظر آقای دکتر آخوندی که پروژه وفاق را در شکل کنونی بسترساز بی‎دولتی می‎داند).
در چارچوب این کلان‌پروژه، دولتی که صرفاً مسئول است و چندان اختیار ندارد، تا حدی در کنار نهادهایی قرار می‌گیرد که به نسبت اختیار زیادی دارند و مسئولیت کمتری. درنتیجه، کلیت ساختار تاحدی مسئولیت‌پذیرتر می‌شود. چنان‌که در این چند ماه مشاهده کردیم که قوه‌قضائیه یا سران مجلس همچون آقای قالیباف و دیگران یا حتی نهادهای دیگر مانند سپاه و سایر نهادهای امنیتی در مقام مقایسه با دوران دولت روحانی و طبیعتاً دولت خاتمی مسئولیت‌پذیرند.
البته، مسئولیت‌پذیری آنها اینگونه نیست که به‌طور کامل با رای اکثریت رای‌دهندگان(با توجه به آمار و عدم مشارکت 50 درصد)همراهی کنند یا اینکه بتوانند جریان‎های رادیکال و مارهایی که در آستین‌شان پروراندند را کنترل کنند. طبیعتاً، همین وضعیت در عمل شائبه بی‎دولتی را دامن زده است؛ اما مبنای نظری شعار وفاق، اتفاقاً در راستای احیای دولت بوده‎است.
حالا اینکه تا چه حد می‎تواند موفق باشد و تا چه حد توانسته گام بردارد و تا چه حد کلیت سیستم را به‌مثابه یک دولت نسبت به اختیارات و امکانات و ابزارهایی که در اختیار دارد مسئول و پاسخگو کند؛ طبعاً آنقدرکه انتظار می‎رود نیست. بااین‌حال، کلیت حکومت سعی کرده است که از آن حالت «بی‎دولتی» چه آن نوع که در دوران روحانی پس از برجام رخ داد و چه بی‎دولتی که در پی خالص‌سازی و حذف بسیاری از نیروهای سیاسی و اجتماعی در دوره رئیسی شکل گرفت، فائق بیاید یا حداقل از آن برگردد. این مبنای نظری دولت وفاق و نسبت آن با دولت است که ضروری دانستم به آن اشاره کنم. اما درباره دولت پزشکیان و موقعیت آن، چند نکته مقدماتی را نیز باید اضافه کرد:
نکته اول/ موقعیت تاسیسی دولت: می‌دانیم دولت پزشکیان به‌عنوان نماینده نهایی و مصداقی جریان وفاق اولاً، یک «دولت شکننده» است؛ چراکه درون دولت فاقد انسجام حزبی حتی جبهه‎ای و جناحی است. چنانچه در قیاس با دولت‎های خاتمی، روحانی، حتی احمدی‌نژاد و رئیسی آن انسجام داخلی را کمتر دارد. ازیک‌سو، مدعیان حضور در دولت از جریان‌های مختلف بسیار است و البته حضور هم پیدا کرده‎اند، اما آن انسجام لازم را ندارد و هر چقدر به سمت بدنه می‎رود این انسجام کمتر هم می‌شود؛ آن‌چنان که نیروهایی در دولت حضور دارند که در تعریف موسع وفاق هم نمی‎گنجند، اما درون دولت وفاق آقای پزشکیان گنجیده‌اند.
مجموعه این موارد، ساختاری شکننده از دولت پزشکیان را تصویر می‌کند. ثانیاً، این دولت در «شرایط شکننده‎» روی کار آمده‎است. تشکیل این دولت از منظر زمانی بعد از جنبش 1401 رخ داد که با کمترین درصد رای و با یکی از کمترین میزان مشارکت مردم در این جایگاه قرار گرفته است. از سوی دیگر، نیروهای مخالف دولت از قدرت و نفوذ بالا و انسجام زیادی برخوردارند و همچنان ابزارهای مالی و سازمانی گسترده‌ای را در اختیار دارند.
حتی با وجود اینکه این نیروها (خالص‌سازان) از دولت اخراج شده‌اند، اما خارج از نهادهای دولتی و یا در نهادهایی که پیش از این چندان مورد توجه قرار نمی‎گرفتند (مانند ستاد امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و امثالهم که در حال تبدیل شدن به یک حزب و جریان سیاسی است و آن شبکه راهبردی یاران انقلاب (شریان) تا حد قابل توجهی با این ستاد دچار این‌همانی شده است)، و نیز در مجلس و موسسات مختلف فرهنگی و امنیتی و... همچنان در حال فعالیت هستند و همچنین رسانه‎های مختلف و صداوسیما و برخی دیگر از سازمان‎ها و مراکز و نیز منابع مالی قابل‌توجهی را در اختیار دارند.
مهمتر آن است که در این دوره، کاندیدای مخالف کمترین اختلاف رای را با کاندیدای پیروز و رئیس‎جمهور داشته است. بنابراین، دولت اصولاً از ابتدا شرایط شکننده‌ای داشته است. ثالثاً، این دولت «پایگاه شکننده»‎ای هم دارد؛ یعنی از ابتدا 50درصد اصلاً به مقوله انتخابات اقبال نشان ندادند و در میان کل واجدان حق رای، تقریباً 30درصد پایگاه رای دارد.
بنابراین، ما از همان ابتدا و در موقعیت تاسیس، با یک دولت شکننده در شرایط شکننده و با پایگاه شکننده روبه‌رو بودیم. پس، چشم‎اندازی که برای این دولت با مجموعه فشارهایی که بر آن وارد می‎شود، می‌توان متصور بود؛ آینده‎ای شکننده با گزاره‎های منفی است که در گمانه‌زنی‌‎ها، احتمال تضعیف و سقوط دولت را پررنگ می‎کند.
نکته دوم/ پارامترهای دوران فعالیت دولت: فارغ از مواردی که دولت در موقعیت تاسیسی با آن مواجه بود، پارامترهای دیگری نیز در روند فعالیت این دولت به مرور بروز پیدا کرده‎است و به نسبت اینکه اینها قوی یا ضعیف شوند، آینده دولت نیز می‎تواند تثبیت، تقویت یا تضعیف شود و یا به سمت سقوط برود. این پارامترها عبارتند از:
اول، حذف یا حاشیه‌‎نشینی ژنرال‎‌های دولت: این، همان مسئله‎ای است که در ماجرای کنار گذاشتن آقای ظریف و استیضاح دکتر همتی شاهد هستیم. این دولت به نسبت دولت‎های قبلی، حداقل دولت‎های میانه‎رو و اصلاح‎طلب، هم از همان ابتدا ژنرال‎های کمتری داشته است و خیلی زود، همین تک‌چهره‌های موثر دولت هم به‌تدریج دارند حذف می‎شوند یا تحت فشار قرار گرفته‌اند و می‎گیرند.
دوم؛ انفعال نیروهای حامی: حامیان دولت را می‌توان شامل بخش مهمی از جریان اصلاح‎طلب، طیفی از اصولگرایان، میانه‎روهایی که از دوران روحانی در صحنه سیاست باقی‌مانده‎اند، دانست و نیز بدنه جامعه‌‎ای که به این دولت رای داده‎است و یا اگر رای هم نداده، این دولت را نسبت به دیگر نیروهای موثر در حاکمیت نزدیکتر به خواست و مطالبات خودش می‎بیند.
اما همه این نیروها از نظر سیاسی دچار انفعال شده‎اند. به عبارتی، خود این نیروها هم فارغ از اینکه رادیکال، محافظه‎کار یا میانه‎رو باشند، همه دچار بحران‎های استراتژیک، سازماندهی، تشکیلاتی و بعضاً ارتباطی هستند. نیروهای حامی در قیاس با دولت‎های قبلی (که اینجا منظور، دولت‌های اصلاح‎طلب و میانه‎روست) دچار انفعال، سستی و سیاست‌گریزی هستند و حتی حضورشان در انتخابات اخیر هم از سر ناچاری، انفعال و استیصال بوده است. چنانکه سال قبل در انتخابات مجلس، بسیاری از این نیروها اصلاً کاندیدا نشده بودند که بخواهند رد یا تایید شوند.
در نهایت هم، اغلب نیروها و جریانات اصلاح‌طلب در انتخابات شرکت نکردند. آنها به انتخابات ریاست‌جمهوری هم با همین رویکرد وارد شده بودند؛ اما پس از تایید صلاحیت مسعود پزشکیان بخشی از آنها آمدند. بعد از انتخابات هم می‎بینیم به دلایل مختلف (که بخشی از آن به خاطر فشارها و استعلامات است و از نگاه من بخش عمده‌اش به دلیل فقدان راهبرد حتی با حضور در دولت)، تعلیق سیاستی که بعد از 1401 وجود داشت، از بین نرفت.
همچنان، بخش مهمی از نیروهای حامی دولت درگیر این هستند که اصلاح‎طلب هستند یا نیستند؟ و اگر هستند به چه شکلی می‎خواهند با سیستم فعالیت کنند؟ یا اگر خواستار فعالیت هستند، از آن طرف، سیستم اجازه و بستری برای فعالیت آنها قائل است یا نه؟ چراکه به نظر می‎رسد سیستم می‎خواهد سود حضور و فعالیت اصلاح‎طلبان و میانه‌روها را ببرد اما چندان هزینه استفاده از اصلاح‎طلبان را نپردازد. نماد بارز این قضیه شخص آقای ظریف است.
همه ما می‎دانیم که ایشان چقدر در سیاست داخلی و پیروزی آقای پزشکیان و همانطور تشکیل کابینه و ریاست شورای راهبری نقش داشته‎است؛ اما برخوردهایی که با او صورت گرفت، در نگاه کلان (فارغ از آن قانون مورداستناد ‎که به نظر من یک نظارت استصوابی موسع و از‌بین‎برنده سرمایه‌های انسانی است و قوه مجریه را از حیزانتفاع خارج می‎کند)، به معنی تصمیم سیستم برای منفعل نگاه داشتن نیروهای حامی است.
آقای ظریف صرفاً یک شخص نیست؛ بلکه نماد یک جریان اجتماعی-سیاسی است که در انتخابات به میدان آمد و هزینه داد؛ اما در نهایت، جوابی که گرفت حاشیه‌نشینی، فحش خوردن و صدور حکم اعدام و... است و طبیعتاً، چنین برخوردی هرگونه انگیزه سیاسی و امید سیاسی این جریان را از بین می‎برد. حالا این را در کنار چنین گزاره‎ای بگذارید که در بخشی از اصلاح‎طلبان و بدنه اجتماعی، مبنائاً انگیزه و امید سیاسی وجود نداشته است. با این روند، نیروهای حامی روزبه‌روز دچار انفعال بیشتری می‎شوند و به تبعِ آن، دولت را روزبه‌روز به سمت سقوط می‎برند.
سوم، چرخش‌‎های قالیباف (جریانی که عنوان نواصولگرا را برای خودشان به کار می‌‎برند): در ماه‌های گذشته و پس از انتخابات ریاست‌جمهوری، شاهد چرخش‌های مدام قالیباف و همفکران او بین دولت پزشکیان و تندروها بوده‌ایم. هرچه مواضع این طیف به‌رغم حرف‎هایی که می‎زنند و عکس‎‎هایی که درباره وفاق می‎گیرند، یک‌سویه باشد و در مواقع مهم و کلیدی علیه نیروهای موثر و اصلی دولت موضع بگیرند؛ عملاً دست دولت را می‌بندند و موجب تضعیف دولت و تقویت دلواپسان و پایداری‎ها مخصوصاً در مجلس می‎شود.
چهارم، تشدید نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی: این عامل که مهمترین پارامتر است، موجب حرکت گرایش ناراضی‎ها به سمت جنبش‎های اعتراضی می‎شود. بخشی از این جنبش‎ها مانند سال1396 می‎تواند برساخته باشد که نمونه‎‎‌هایش را طی ماه‎های اخیر هم داشته‎ایم که تحرکات میدانی با انعکاس، برجسته‎سازی و پررنگ‌سازی مجازی توسط رادیکال‎های مخالف دولت رخ داد.
بخش دیگر، جنبش‌های خودجوش مثل آبان1398 است که طبعاً به نظر می‎رسد طبقات متوسط و پایین اجتماع و حاشیه‌نشین‎ها که ناراضیان اقتصادی هستند را در بر می‎گیرد. ما دیدیم دولتی مثل روحانی با 24میلیون رای، شش‌ماه بعد در دی1396 چنان رخدادی برایش رقم می‎خورد و پس از آن با حوادث آبان1398 آن چنان از حیز انتفاع ساقط می‎شود. حالا این دولت شکننده با شرایط شکننده و پایگاه شکننده‎اش مشخص است در صورت بروز اعتراضات گسترده نیروهای اجتماعی مخصوصاً جنبش‎های خودجوش ناراضیان اقتصادی چه آینده شکننده‎ای را در پیش خواهد داشت.
عوامل خارجی
اما بخش مهمتر‎ و موثرتر در روند تحولات سیاست داخلی کشور در سال1404 عوامل خارجی است. این مسئله از قبل از انتخابات قابل پیش‌بینی بود. چنان‌که یکی دو روز قبل از ثبت‌نام کاندیداها در یادداشتی با عنوان «فاکتور خارجی 8 تیر» نوشتم که همان را پس از سخنان رهبری درباره منع مذاکرات بازنشر کردم. درآن یادداشت آمده بود که اگر قرار نیست ایران با دولت بعدی آمریکا فارغ از اینکه بایدن باشد یا ترامپ مذاکره کند، اصلاً حضور، ثبت‌نام و کاندیداتوری نامزدهای میانه‌رو و اصلاح‎طلب بی‎معنا است.
دلیل تفاوت این رویکرد با موضعی که روزنه‌گشایان (ازجمله صاحب این تحلیل) سال گذشته در انتخابات مجلس دوازدهم گرفتند و برخلاف اکثریت اصلاح‌طلبان بر حضور در انتخابات تاکید داشتند، این بود که در راهبرد روزنه‌گشایی، نوع ورود یک نیرو به انتخابات ریاست‌جمهوری با ورود همان نیرو به انتخابات مجلس متفاوت است. شما در مجلس بر مبنای همان تحلیلی که روزنه‌گشایان داشتند، برای کاهش فشار و ایجاد منفذ و ایجاد فرصت در مجلس شرکت می‎‌کنید که یک فراکسیون اقلیت مثلاً 50 نفره یا 100 نفره راه بیفتد تا در جریان مسائل کشور باشید و حداقل در موارد مختلف تا حد امکان تاثیر بگذارید و مثلاً مانع از تصویب طرح و لایحه‌ای شوید و یا در صورت برخورد با نیروهای همسو از آنها حمایت کنید یا نطق‎ها و تذکرهایی داشته باشید.
به عبارت دیگر، مسئولیت اداره کشور بدان معنا به عهده نماینده مجلس نیست. برای همین شما به‌عنوان یک نیروی سیاسی می‎توانید به مجلس بیایید و در حد اقلیت هم که شده روزنه‌گشایی کنید و به اندازه توان و قدرت خود، تاثیرگذاری داشته ‎باشید. ولی وقتی شما دولت را در اختیار می‎گیرید؛ اینطور نیست. دولت مسئولیت اداره کشور را برعهده‎ دارد و هر چقدر هم بگویید دولت بیش از 20درصد قدرت را ندارد و این تصمیمات جای دیگری گرفته می‎شود و از این حرف‎ها بزنید، مورد پذیرش واقع نمی‌شود.
جامعه‌‎ای که رای داده است می‎گوید این همه دولت آمده است و رفته است شما نمی‎دانستید مثلاً تصمیم درباره سیاست خارجی کجا گرفته می‎شود یا مثلاً تصمیم درباره مسائل امنیتی کجا گرفته می‎شود و تا چقدر ابزار و اقتدار داری و چقدر اقتصاد در دست توست؟ بنابراین، درباره دولت برخلاف مجلس تئوری روزنه‌گشایی این است که از قبل باید نظام سیاسی تصمیم مشخصی برای پیشبرد سیاست‌های کلان خود گرفته باشد که بر مبنای آن نیاز به نیروی میانه‌رو داشته باشد. این موضوع الان هم وجود دارد. یعنی اگر تصمیم نظام مبتنی بر مذاکره (که اینجا فقط مذاکره با آمریکاست) نباشد؛ حضور اصلاح‎طلبان در انتخابات و حتی تایید صلاحیت پزشکیان هم امر نادرست و بی‎دلیلی بوده است.
به همین دلیل، فکر می‎کنم بدون روشن شدن این مسئله بیرونی همه پروژه دولت و کل مناسبات سیاست داخلی در سال آینده نیز، محل چالش و ایراد جدی قرار خواهد داشت. حالا شاید این سوال پیش بیاید که اگر شما درباره انتخابات ریاست‌جمهوری1403 چنین تحلیلی دارید که همینطوری بدون حل مسئله و پیش‎بینی مسئله نمی‎شود آمد، چرا از آقای همتی در سال1400 حمایت کردید؟ دلیل آن، تفاوت شرایط خارجی 1400 و 1403 است.
اصولاً، روی کار آمدن دولت بایدن در سال1399 می‌توانست یک فرصت برای ایران و به‌ویژه میانه‎روها باشد؛ بر همین اساس، اگر دولت روحانی با ریاست‌جمهوری آقای همتی یا هر شخص دیگری ادامه پیدا می‎کرد و وزارت‌خارجه آقای ظریف نیز ادامه پیدا می‎کرد، می‎شد انتظار داشت که در همزمانی آن دولت با دولت‎ بایدن بتوان حداقل برجام را احیا کرد و حتی آن را ارتقا داد و به سمت استراتژیک کردن تغییرات در سیاست خارجی رفت. اما برای انتخابات اخیر پیشاپیش مشخص بود که طرف مقابل دولت جدید، ترامپ خواهد بود.
چنان‌که همان زمان درباره تشکیل دولت سوم روحانی که از سوی مخالفان آقای پزشکیان مطرح می‎شد، گفتم: «شما به جای نگرانی از تشکیل دولت سوم روحانی باید نگران دولت دوم ترامپ باشید.» مخاطب این صحبت هم، صرفاً به جریان مقابل و طرفداران جلیلی نبود؛ بلکه منظور این بود که هر کسی که رئیس‎جمهور شود، شرایط متفاوت و اداره کشور بسیار سخت می‎شود و بنابراین معتقدم حضور اصلاح‎طلبان در این انتخابات مشروط به حداقل تفاهمی بود که امکان مذاکره وجود داشته باشد. در شرایط نفی مذاکره حضور و دوام گفتمان اصلاح‎طلبی امر ممتنعی است. 
نکته دیگر اینکه، برای اولین بار در حداقل دو سه دهه اخیر که فعالیت رسانه‎ای و تحلیلگری و کنشگری سیاسی داشته‎ام، به نظر می‌رسد عامل اصلی تعیین‌کننده سیاست داخلی ایران، مناسبات جهانی است.
برخلاف همه شعارها و توهم‎گرایی‎هایی که شاهدش هستیم؛ اگر بخواهیم با نگاهی توهم‎زدایانه و واقع‎بینانه به موضوع نگاه کنیم، به نظر می‌رسد الان سیاست داخلی ایران کاملاً متاثر از مناسبات خارجی است و روزبه‌روز هم دایره تاثیرگذاری نیروهای داخلی بر مناسبات داخلی کاهش می‎یابد. یکی از دلایل اصلی انفعال نیروهای حامی دولت (فارغ از اینکه سیستم اجازه نمی‎دهد و فشار و محدودیت وجود دارد)، همین عامل خارجی است. نیروی سیاسی میانه‎رو و اصلاح‎طلب تا وقتی پارامتر تعیین‌تکلیف مناسبات ایران با جهان مشخص نشود، عملاً کنشگری آن بلاموضوع و ممتنع است.
نه به آن دلیل که بر اساس ادعاهایی که کیهان می‎کند؛ این نیروها «غربگدا» هستند و خاتمی و ظریف و روحانی مرعوب و وابسته هستند؛ بلکه به معنای آن است که اصلاح‎طلبی در «فضای ثبات» امکان‎پذیر است. اصولاً، توسعه چه سیاسی و چه اقتصادی و چه سایر ابعاد توسعه که مبنای رویکرد مجموعه نیروهای اصلاح‌طلب و میانه‌روست، منوط به ثبات است.
همانطور که ما با رویکرد انقلابی‌گرا در سال 1401 و حرکت براندازان مخالف بودیم و الزاماً ربطی هم به شعارها نداشت چون آنها شعار آزادی و دموکراسی می‎‎دهند و اصلاح‎طلبان نیز این شعارها را می‎دهند. تعارض اصلاح‎طلبی و براندازی اصلش بر مبنای همین ثبات است. ثبات ایران، ثبات فضای اجتماعی کشور، ثبات حداقلی در فضای اقتصادی. پس همانطور که جریان اصلاح‎طلب از منظر ثبات ایران با براندازان مرزبندی دارد؛ با جریان تنش‎زا، انزواطلب، کاسب تحریم و مغایر با نظام بین‎الملل نیز دچار تعارض مبنایی است. چون رویکرد تندروها، نهایتاً ثبات کشور را از بین می‎برد.
در دولت روحانی که آمریکا از برجام خارج شد، بی‎‎ثباتی صرفاً در سطح اقتصادی بود. به همین خاطر هم رئیسی با شعار «ما سفره‎های مردم را به مذاکره گره نمی‎زنیم» و «بدون برجام و FATF به فلان دستاوردها رسیدیم» ریاست‎جمهوری را در دست گرفت که خروجی آن هم مشخص است اما با تحولاتی که پس از 7 اکتبر رخ داد و پس از آن هم تشدید شدن وضعیت با آمدن ترامپ و آن تصویری که از جهان دارد و بر اساس آن می‎خواهد نقشه جهان را طبق اهداف و منافع اُلیگارشی بچیند و طبیعتاً یکی از پازل‎های آن ایران به‌عنوان یکی از کشورهای مهم و تاریخی خاورمیانه است؛ وضعیت تغییر کرد.
اگر قبلاً فقط سفره مردم و اقتصاد ما به سیاست خارجی گره خورده بود، الان ثبات داخلی و امنیت ملی ما هم به مناسبات جهانی گره خورده است و طبیعتاً سیاست داخلی و نیروهای اصلاح‌طلب هم که نیازمند حداقلی از ثبات برای کنشگری است، در این شرایط دچار انفعال می‎شود. ما به این پارامتر خیلی باید توجه کنیم که مهمترین عامل تاثیرگذار بر سیاست داخلی ایران مناسبات جهانی است و تصمیماتی که به علت انفعال و مذاکره‎گریزی مقامات ایران، عملاً دیگران دارند برای ایران می‎گیرند.
قبلاً در دولت رئیسی به نظر می‎رسید مجموعه شرایط، نیروهای اپوزیسیون (چه اصلاح‎طلب و چه انقلابی‎گرا) را دچار تعلیق سیاست کرده است؛ اما با بازگشت نیروی اصلاح‎طلب به درون سیستم و درعین‌حال گرفتن ابزار مذاکره از دست آن (بر اساس آنچه تا الان شواهد و قرائن و اعلام رسمی آن وجود دارد) خروجی چیزی جز «تعلیق سیاست در کلیت حاکمیت» نیست.
در نتیجه این وضعیت، به نظر می‌رسد آنچه الان در جریان است، سیاست نیست؛ بلکه نمایش است. به عبارتی، مجموعه‌ای از برنامه‎ها، نمایش‎ها و مناسک صورت می‎گیرد؛ مجلس تشکیل می‎شود، دولت جلسه تشکیل می‎دهد، وزرا و مقامات در حیاط دولت یکسری جواب‎های سرپایی به خبرنگاران می‎دهند، دولت به سفر استانی می‎رود، چند شعر ترکی، کردی و عربی می‎خوانند یا لباس محلی این منطقه و آن محل را می‎پوشند ولی از این دولت و از این سیستم خروجی در نمی‎آید. رئیس‌جمهور‎ها فقط دستور می‎دهند. همان اوایل دوران رئیسی بود که ما در روزنامه «هم‌‎میهن» آمار درآوردیم که آقای رئیسی در سال اول ریاست‌جمهوری خود چند دستور داده است و حالا پزشکیان هم تدریجاً بر همان راه افتاده است.
بنابراین، ورود نیروی اصلاح‎طلب به دولت نتیجه عکس داد؛ چراکه سیاست خارجی مسئله اصلی و پیش‌شرط هر اقدامی است و حال چه به خواست ما و چه به خواست طرف مقابل تعطیل شده است و درعین‌حال گشایش در داخل تا حد انتظار پیش نرفته است و اینها عملاً سیاست را تبدیل به نمایش کرده است. از این منظر، جلسات سران سه‌قوه نیز نه نماد و دستاورد وفاق، بلکه صرفاً نمایش وفاق است. چون وفاق خروجی عملی برای حل مسائل مبنایی کشور ندارد. اینکه فعلاً جلوی اجرای قانون حجاب گرفته شده است یا فیلتر دو پلتفرم برداشته شده است، صرفاً مُسکن موقت است و تا وقتی مسئله سیاست خارجی یا مسئله جهان با ما حل نشود، حتی همین مُسکن‎ها کم‎کم تاثیرات خود را از دست می‎دهند و به شکل نمایشی تکراری و مسخره درمی‎آید.
همانطور که این روزها می‌بینیم مجموعه این نطق‎ها، شعارها، اعلام وحدت‎ها و همگرایی‎ها بدون توجه به مسئله اصلی که سیاست خارجی است و تعیین‌تکلیف با آمریکا و ترامپ، صرفاً یک نمایش است و هیچ خروجی‌ای برای کشور ندارد و تبعات آن هم برای ملت است. نیروهای سیاسی هم، طبعاً دچار انفعال و تعلیق سیاست خواهند شد.
چنان‌که امروز می‌بینیم سخنان آقای پزشکیان بعد از منع مذاکره به نوعی به سمت رئیسی شدن می‎رود؛ همان تکرار متن‎های بدون محتوا، همان متن‎هایی که معنایی را به مخاطب ارائه نمی‎کند و خروجی آن ریزش پایگاه اجتماعی و کنار کشیدن نخبگان حامی و انفعال آنها، بی‎ثباتی و دلزدگی بازارهای اقتصادی در پی تورم و افول و رکود در بورس و مسائلی از این قبیل است و خروجی همه اینها نگاه منفی‎تر و ناامیدانه‎تر جامعه به سیاست و تعطیل سیاست باشد؛ یعنی از «تعلیق سیاست» به سمت «تعطیل سیاست» حرکت کنیم.
ما و ترامپ
در پایان این بحث، توضیحی هم لازم است و آن اینکه، تاکیدی که در این گفتار بر نسبت روزنه‎گشایی و تداوم وفاق با مسئله مذاکره داشتم، به معنی تطهیر یا تقدیس ترامپ نیست. چون مکرراً کیهان از مطالب روزنامه یا مطالب قبلی من کد می‎آورد. اما از منظر مبنایی، ما اتفاقاً ترامپ را «دشمن لیبرالیسم» می‌دانیم. به عبارتی همانطور که ما مبنائاً با راست افراطی در ایران در تعارضیم؛ با راست افراطی در جهان هم در تعارض هستیم. این بحثی است که همیشه بوده است. بنابراین بحث‎هایی که ما در ضرورت مذاکره می‎کنیم؛ در جهت تقدیس یا تطهیر، همسویی یا همگرایی با ترامپ نیست.
بلکه در همان مسیر روزنه‌گشایی است که مستلزم ناامیدی تقریباً کامل از تحولات بین‎المللی است. همانطور که سال پیش در زمان انتخابات مجلس نیز مطرح کردم که روزنه‎گشایی در داخل، مبتنی بر ناامیدی تقریباً کامل از فضای سیاست داخلی است با این رویکرد که آنها نمی‎خواهند در هیچ رکنی از سیستم جایی به نیروهای اصلاح‎طلب و میانه‌رو بدهند؛ با این وجود نیروی روزنه‌گشا کوشید و تا حدی هم موفق بود که به قدر توان خود در این سد سکندر راهی یابد یا راهی سازد.
امروز هم «روزنه‌گشایی جهانی» می‎گوید در جهان ترامپیستی باید در جهت یافتن حداقل فرصت‎ها و امکانات حرکت کرد؛ حالا اینکه با مذاکره و تماس مستقیم یا غیرمستقیم با آمریکا باشد یا سود جستن از صف‎بندی‎های جدید بین اروپا و آمریکا یا حتی اعراب و اسرائیل و چه لابی و شناخت افراد موثر در کنگره آمریکا. درحالی‌که سیاست خارجی اعلامی کنونی، هر چقدر طولانی‎تر شود؛ آثار فرسایشی آن بر کشور بیشتر می‎شود.
تندروها می‎کوشند به سمت جنگ بروند و میانه‌روها به سمت مذاکره. تداوم این وضعیت جز انفعال و استیصال معنا و حاصلی ندارد و روزبه‌روز منابع قدرت ملی چه اقتصادی و چه سیاسی چه داخلی و چه بیرونی را می‌فرساید و ایران را به لقمه راحت‌الحلقوم‌تری برای اُلیگارشی جهانی بدل می‎کند.
بازار

http://www.kerman-online.ir/fa/News/705126/خطر-تعطیل-سیاست
بستن   چاپ