کرمان رصد - رنج باغداران در انارستان کوهدشت آبونان نشد و حالا میخواهند سالهای ثمر و جانکندنهایشان بهپای باغ را، قطع کنند بهنشانۀ جفای دیرینه و حقابهای ناحق. - اخبار استانها -
چشمهایش دو حبه انگور است، درخشان چون انارهایی که پیش از آنکه برای او بهرنگ سرخ باشد، سیاه است. سالها است که زندگیاش را بهپای درختهای انار پیر کردهاست و حالا مرارت از هر انگشتش میبارد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
صبح برای زهرا خانم در ساعت پنج صبح آفتاب میگیرد و او هر فصل انار از این تکرارها گریخته، مثل آهویی که از تیر صیادی رمیده باشد.
زندگی زهرا در روستای «زیرتنگ سیاب» شبیه سالهای بیآب و چشمههای دور از آبادی است، از آن چشمههایی که دختران دبههای آب را در سنگلاخها و شانههای افتاده و بیرمق کیلومترها حمل میکنند.
اینجا هنوز هم بار زنان روی زمین نیست. حالا آب دارند، اما نان را باید در درختهای انار جستوجو کنند، در فصل برداشت که خرمن 9 ماه قرض به ماه انار رسیده و به موعد دستهای ترکخورده از هرس و آبیاری.
زهرا در آخرین روزهای پاییز هم با انار سروکار دارد. ربها و آب انارها را گذاشته برای فروش، تا رنگ زرد زندگیاش با انار سرخ شود و او را ببرد به خیال دختران دشت و اسب و رمه و به بخت دخترانی که حنای عروسیشان هم همآواز انار است.
باغ بیبرگی
زندگی در زیر تنگ سیاب خلاصه در انار است و برای خانم آدینهوند که حتی پس از 25 سال هنوز هم جان داده بهپای انار و عصیان زندگیای که بدون دانههای رخشانش انگار رام نمیشود.
خانم آدینهوند انارها را دستچین میکند، ردیفِ هم در جعبههای چوبی و هر خریداری که پیدا میشود نه انار را، که جان ریخته و خون برآمده از انگشتهای ملال او را خواهد خرید.
او میخواهد بگوید از آنچه که 25 سال مشقت پیرترش کرده، اما هنوز باغات را سروساماندار ندیده است: «زیرتنگ را با نام بررگترین انارستان متمرکز ایران معرفی میکنند، اما تا حالا کدام خواسته باغداران سیاب را انجام دادهاند؟ کرم گلوگاه و آفتابسوختگی در باغات میلولند و خسارت بهبار میآورند، اما چه کسی آمد و از این رنج ریخته بر زمین کم کرد؟ آفتابسوختگی برداشت انار را تا یکچهارم کم کردهاست، اما هنوز این حکایت خسارت ادامه دارد و کسی حتی برای باغات هم ارزنی کود نیاورده است. سردخانهای هم که در سیاب نداریم و ما نمیدانیم به کدام وعده دلخوش کنیم»
نگاه خانم آدینهوند سُر میخورد روی انارهای آفتابسوخته، نه یکی، که رجبهرج انار سوخته چیده است از باغ بیبرگی. آههای هزارساله است که از چین دامنش بالا میرود و میرسد به فلک نامراد و پیشانی بختندیده.
زنان سیاب، نمیدانند بخت را در کدام سرچشمه تقسیم کردند که ناف نامشان را در مرارت بریدند و گیسوانشان را در حجلههای روز، سکوت و کار و شبهای خستگی.
خوندل از آفات
در سیاب عروس هم که باشی دست تو اول در دست انار جفت میشود و بعد هم دامادهای نونوارشده از فروش انارها. اینجا حتی زندگی هم با رنگ انار میتازد و یله میشود در زمین، در دشت و در آنجا که آسمانش سرخ است و بهرنگ آرزوهای کودکانی که قد میکشند پابهپای درختهایی که عمرشان به 250 سال هم میرسد.
آقای حیدری یکی از همان باغدارانی است که خوندل خورده است از انارهای دچار کرم گلوگاه. برای او که پسر ندارد، آتوسا، الینا و فاطیما، دختران باغند و نمک زندگیاش، که هم انار را با دستان کوچکشان از باغ میچینند و هم سبدها را میگذارند روی شانههای سوده و آبدیده از باغ.
آقای حیدری، انارهای کرمخورده را چیده روی هم و با هر تکان دستی که انباشتهشان میکند انگار یک رگ از جانش است که درمیرود و میپیچد به سینههای اندوده از آههای کشدار.
او به حرف که میآید این آهها فرومیرود در هوا و اندوه میپاشد روی آرزوهای دخترانی که بهجای عروسک با هراس زندگی بزرگ میشوند. آقای حیدری از سوای انارها دست کشیده و حالا دستش را میبرد لای گیسهای الینا که دلش طاقت بیاورد آن خسارت هرساله را:«انارستان سیاب، متمرکزترین انارستان کشور است با1500 تا 2000 هکتار باغ انار و دانههای قرمز مایل به سیاه. بین 35 تا 40 هزار تن انار هر سال از سیاب به جاهای دیگر میرود و حتی خارج کشور. دلالها سر خرمن انار پیدایشان میشود. آنها فقط میخواهند از زحمت ما سود کنند و ما را حسرتبار از تعیین قیمتی که منصفانه نیست و ما هم باید تن بدهیم. تعاونی انارکاران که تشکیل شد فقط در حدّ نام باقی ماند و اگر این تعاونی فعال میشد قیمتگذاری برای انار عادلانه میشد و کرایه حملونقل و دستمزد کارگران».
آقای حیدری حالا نگاهش را چسبانده روی زمین سرد. سیل 1398 را بهیاد میآورد و درختهای بیبر و زمین برهوت عبوس که بخشندگی از سر نگرفت و خشکستانی بیبار شد در آن سال.
سالها و ماههای انتظار گذشت که خسارت سیل سر بیاید، اما حتی یک ریال هم به باغداران ندادند. امیدها که کور شد برخیشان از زمین بریدند و رفتند. دستکشیده از انارهای سرخ و کارگر شهرهای دور شدند و آواره در میدانها.
تجمعی برای شنیدن از باغ
نفس را در شورهزار سینهاش تازه میکند، آقای حیدری. گفتن از رنج خفته در گلو گُل انداخته:«سیل باغهایمان را ریگزار کرد. بیش از 400 درخت باغم را آب برد. ما ماندیم و درختانی که ماهها زیر گلولای ماندند و آبی نبود که قامتشان را بشوید از سوگواریای که صورت باغ را خراش داده بود. حالا پنج سال هم گذشته، اما دریغ از یک ریال خسارت که دستمان را سبز کند».
آقای حیدری از همان روزی که بیبرگتر شد و زمین خبر از سالهای سخت داد، زندگیاش را بیشتر به آبوتاب داد تا انارها را سروقت بچیند و سروقت ببرد به فروش، اما این سروقتها او را به سود بیشتر نرسانده:«ما حتی در سیاب صنایع تبدیلی نداریم و تولید آب انار بهصورت سنتی و محدود است که سود چندانی را برای خمیدنهای زنان بهپای انار بهبار نمیآورد. برای باغات ما که برندسازی نکردند، حالا انارهای ما را با نام شهرهای دیگر میفروشند تا انار بیمشتریشان خواهان پیدا کند».
حرفهای آقای حیدری تمام شده و هنوز دستش در دست دختر کوچکش است و با هر نفس او جان تازه میگیرد برای نبرد با انار و آفت. او به روزهایی فکر میکند که غروبها رنگ سرخی میسُرید زیر آسمان پهنشان و صحبتها هرچه بود، از آب بود و زمین و تولد نوهها و اینکه زنان از شهر با خود چه آوردهاند.
حالا که آخرین روزهای پاییز به بهمن 1403 رسیدهاست، صحبتهای باغداران از خسارت است و آفات و حسابهای بلوکهشده. اعتراض میکنند افاقه نمیکند، مثل باقی خوندلخوردنهایشان. زخمها که سر باز کرد و شکافت، میآیند به تجمع، در دور فرمانداری کوهدشت.
آقای فرود قبادی آدینهوند به نمایندگیشان آمدهاست به حقخواهی و به جفایی که میگوید روا نیست دیگر بر آسمان سوراخ زندگیشان:«زیرتنگ سیاب تنها روستای لرستان است که هنوز آمار زیادی از مهاجرت را ندارد. ما در سیاب در سختترین شرایط دل و جان دادهایم به انارها و در روستا ماندگار شدهایم، اما در مقابل، شرکت آب منطقهای که هیچکاری برای ما انجام ندادهاست مالیاتهای سنگینی به باغات تحمیل کردهاست که در توان ما نیست».
طلبکار برای هیچکار!
او از جهاد کشاورزی هم دل خوشی ندارد. سگرمههایش رفته در هم. سالهایی را مرور میکند که هرچه دست لابه دراز کردند، برکتی برای باغهایشان بهبار نیاورد. آنها ماندند، کمر بسته تا انارستان، قامت راست کند:«جهاد کشاورزی هم که باغات ما را رها کرده و آمارهایی که بهعنوان نمونه برداشت محصول آب اعلام میکند، نهتنها درست نیست، بلکه خلاف واقعیت است. به برخی باغداران گفتهاند که بگویید در هر هکتار 70 تا 80 تن انار برداشت میکنیم، تا باغدار نمونه شوید! ما در بهترین حالت میتوانیم 15 تن انار از هر هکتار برداشت کنیم و با هزینههای بالای کارگر، حملونقل، دینام، نگهبانی، خرید جعبهها و کود، دیگر سودی برای ما نمیماند. همۀ کارهای باغ از آبیاری گرفته تا کود و مبارزه با آفات با هزینه شخصی خودمان است. جهاد کشاورزی و شرکت آب منطقهای لرستان برای ما چه کاری انجام دادهاند که حالا در عوض آن مالیات هنگفت میخواهند؟!»
آقای آدینهوند قانون را هم میشناسد، با زبان قانون اعتراض میکند:«اگر دولت سدسازی کند و یا آب مهارشده را در اختیار مردم بگذارد، آنوقت است که مالیات بر اساس نوع کشت محاسبه میشود. اما دولت حتی در زیر تنگ سیاب هم جادۀ بین مزارع ایجاد نکردهاست، حالا بر چه اساسی ادعای مالیات 150 میلیون تومانی از ما دارند؟!»
با رنجهای بندنیامدۀ باغات انار، حالا باغداران سیاب هم دیگر دلی برای دادن به زمین و باغ ندارند و کورسوی زندگیشان به هیچ چراغی روشن نیست. آقای قبادی انگار که بخواهد جانش را بگیرند، از ستوه آمده به تنگ به دستکشیدن از باغداری فکر میکند:«این وضعیت برای ما دیگر قابلتحمل نیست. اگر مسئولان به فکر ما نباشند، باغات را رها میکنیم و بهدنبال شغلهای دیگری میرویم».
اما اینها فقط دلیل تجمع باغداران سیاب نیست. حسابهای بانکیشان بهدلیل بدهیهای مالیاتی و هزینههای سنگین بلوکه شدهاست. آقای صفری حرف را از دست آقای قبادی میگیرد. میآید نزدیکتر، آشفتهتر از مرغان پرکنده:« سه ماه است که حسابم با 110 میلیون تومان موجودی بلوکه شدهاست. مالیات آب را باید شبیه مالیات برق تعیین کنند و نه اینکه زندگی ما را با مالیات بدون حسابوکتاب به حراج بگذارند. با کدام مجوز قضایی دستور بلوکهکردن حسابهای ما را دادهاند؟».
آقای حیدری، این بار هم بین اعتراضکنندگان انارستان سیاب جلوی فرمانداری کوهدشت بهچشم میخورد. مثل هر سال آمده تا داد بستاند از روزگارِ سیاهِ انارستان سرخ:« ما مردم سیاب با درختانی که برخی بیش از 300 سال قدمت دارند، سالهاست با زحمت و هزینه شخصی باغهای خود را سرپا نگه داشتهایم، اما حالا با مشکلات زیادی از طرف جهاد کشاورزی و شرکت آب منطقهای روبهرو هستیم و هیچ حمایتی دریافت نمیکنیم.»
طرح بیثمر آبیاری قطرهای
او چونان جانهای بیثمر روزی را بهیاد میآورد که در زمان یکی از نمایندگان گذشته طرح آبیاری قطرهای را در سیاب اجرا کردند و آخرین نفسهای بیرمقش را وقتی که مجبور شدند نهالها را از بُن برکنند:«جهاد کشاورزی در همان سال نهالهای انار را از ساوه آورد و بین ما توزیع کرد، اما بعد از سالها آبیاری و زحمت، تازه متوجه شدند که این درختان در سیاب بار نمیدهد! ما ماندیم و وامهایی که باید پس میدادیم، درحالیکه هیچ سودی از این طرح نبردیم. ما مجبور شدیم درختان را از ریشه درآوریم و دوباره با هزینه شخصی قلمههای محلی بکاریم».
آقای حیدری، شانههایش افتاده. دستان زمخت و شانههای پهنش حکایت از روزهایی دارد که با بیل و شبماندنها درختان را هرس میکرده تا آب به باغ برسد. لبهای ترکخوردهاش را میجنباند از اندوه ریشه در استخوان:« نتیجۀ طرح شکستخورده، ورود آفت کرم گلوگاه به باغات بود که حالا سالانه حدود 30 درصد محصول ما را از بین میبرد. از طرف دیگر، دستگاههای پمپاژی که هم برای آبیاری قطرهای نصب شد، اکنون به ویرانه تبدیل شدهاست».
ویرانههای انارستان هنوز برای باغداران سیاب آباد نشدهاست. آنها جهد و رفتوآمد کردند تا بلکه کسی سوختنهای باغ را برایشان گلستان کند، اما کسی پیدا نشد و حالا خشکیدنی محنتبار بر جانکندنهایشان سایه انداخته:«مالیات ما تا چند سال پیش، بر اساس پروانههای آب پرداخت میشد و مشکلی نبود. اما حالا بدون در نظر گرفتن شرایط ما، دو درصد از درآمد انار را میخواهند. این در حالی است که هزینههای ما سربهفلک کشیده، اما قیمت انار ثابت مانده است. ما در بهترین حالت، از هر هکتار باغ 15 تا 20 تن انار برداشت میکنیم، اما این محصول با قیمتهای پایین خریداری میشود. هزینه کارگر، کود، سم، هرس، و آبیاری هم روزبهروز بیشتر میشود. وقتی همه این هزینهها را حساب کنیم، دیگر چیزی برای باغدار باقی نمیماند».
انارستان برای آقای حیدری و باغداران سیاب، نه دانههای سرخ و نه درختان رها در پاییز و باد است، بلکه حکایتهای آوارگی برای رسیدن آب به درختانی است تا خشک نشوند و یکعمر زندگیشان بر باد نرود:«ما فقط شش ماه از سال میتوانیم از آب رودخانه سیاب استفاده کنیم و بقیه سال، آب این رودخانه به دریاچه سیمره میریزد و مردم استانهای دیگر از آن استفاده میکنند. حالا سؤال ما اینجا است که شرکت آب منطقهای برای ما چه کرده که حالا اینطور طلبکار شده؟! در سالهای 92 و 98، سیلابهای شدید به ما خسارت زد، اما هیچ سدی، بند خاکی یا دیوار حفاظتی برای جلوگیری از این فجایع ساخته نشد. ما همیشه در پاییندست قرار داریم و بیشترین آسیب را میبینیم، اما کمترین توجه به ما میشود».
باغداران از همان روزی که خیال نازک باغشان در بیاعتنایی ثمر آورد، مسافر جادهها شدند برای شنیدن غم نهفته در خاک سیاب، اما حالا صبرهایشان تمام شده. دست از زمین شستهاند و خیال بریدن ثمرهای دهها ساله دارند، آن هم از جفای نرسیدن به سیاب:«اگر این ظلم ادامه پیدا کند، ما هیچ راهی نداریم جز اینکه همه درختان انار را قطع کنیم. اگر قرار باشد ما زحمت بکشیم و دیگران سود ببرند، بهتر است که سیاب را خالی کنیم و بگذاریم فقط رودخانهاش باقی بماند».
بریدن انارهای برآمده از جان و زندگی، آخرین تیر باغداران سیاب است در زه کمانی که تا حالا به تیر نخورده است. حالا آنها ماندهاند و جانی که هر لحظه در سینهشان میتپد برای روزی که دیگر حسرتبار از ملالت و مرارت باغ نباشند.
انتهای پیام/ 644
http://www.kerman-online.ir/fa/News/698353/برهوت-انارستان؛-خونِ-خشکیده-بر-انار-و-پریده-از-رخ-باغدار