کرمان رصد - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
شهرزاد همتی| هرکدام از یک گوشه دنیا، در ساعت شش بعدازظهر به وقت ایران دور هم جمع شدهاند. درست همان زمانی که خبر بازگشت استادان از دانشگاه آمد و مسعود پزشکیان در جلسه تودیع و معارفه وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دستور بازگشت استادان و دانشجویان اخراجی به دانشگاه را داد. اما شرایط این استادان با بقیه متفاوت است؛ چون مرکزی که در آن درس میدادند، در «مشهد» است و احتمالا همانطور که استادیومش را در اختیار وزارت ورزش نمیگذارد و اجازه برگزاری کنسرت نمیدهد، در حوزه بازگشت استادان و دانشجویان به دانشگاه فردوسی مشهد نیز خودمختار عمل خواهد کرد. در زمان دولت سیزدهم، موج اخراج استادان دانشگاهها شدت گرفت و دانشگاه فردوسی مشهد نیز از این امر مستثنا نبود. ازجمله این استادان میتوان به «علیرضا آزاد»، استاد الهیات دانشگاه فردوسی، اشاره کرد که به دلیل امضای نامهای در حمایت از حقوق دانشجویان و استقلال دانشگاه، اخراج شد. وی در پیامی اشاره کرد که پس از 26 سال تدریس، به دلیل عدم اعلام برائت از امضای این نامه، از دانشگاه کنار گذاشته شده است. آرش بیداللهخانی نیز از دیگر استادان دانشگاه فردوسی بوده که به دلیل حمایت از دانشجویان اخراج شده است. این اخراجها بخشی از یک روند وسیعتر برای «خالصسازی» نظام آموزش عالی و کنارزدن استادان منتقد از دانشگاهها بود. در کنار این موضوع، دولت اقدام به جایگزینی این استادان با نیروهای همسو با سیاستهای خود کرد. استعفاها و اخراجها فقط سیاسی نبودند و حتی استادانیهم که از فرصت مطالعاتی بهرهمند شدند، وادار به استعفا شدند و حالا در این میزگرد از چند گوشه جهان گرد هم آمدهاند و میخواهند صحبت کنند.
دکتر شهرام عباسی، استاد گروه فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد و استاد مدعو در دانشگاه وسترن انتاریو کانادا، دکتر احسان روحیگلخطمی استاد گروه مکانیک دانشگاه فردوسی مشهد و استاد مدعو در دانشگاه هوانوردی امبریریدل فلوریدای آمریکا، دکتر عارف افشارفرد دانشیار گروه مکانیک دانشگاه فردوسی مشهد و استاد پژوهشی در دانشگاه ملی پوسان کره جنوبی، دکتر مهدی کلاهی استادیار محیط زیست در فردوسی مشهد، دکتر آرش بیداللهخانی استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد و استاد پژوهشی مرکز مطالعات توسعه جهانی در دانشگاه منچستر، استادانی بودند که در این نشست حضور داشتند. بهطور کلی به نظر میرسد خلاصه اقداماتی که این آقایان در سه سال اخیر انجام دادند، از این قرار است: انجام سیاست خالصسازی دانشگاهها، اخراج اعضای هیئت علمی دلسوز، تحمیل بازنشستگی زودهنگام به استادان، جذب نیروهای همسو، تشویق غیرمستقیم نخبگان به مهاجرت، تعلیق و اخراج و تهدید دانشجویان، اعمال نظر نهادهای غیردانشگاهی در تصمیمگیریهای دانشگاه، سلب استقلال و آزادی نهادهای دانشگاهی و... .
ما نگرانیم
دکتر احسان روحیگلخطمی در 18سالگی وارد دانشگاه صنعتی شریف در رشته هوافضا شد، در 28سالگی دکترا گرفت و در همان سال در دانشگاه فردوسی مشهد استخدام و در 38سالگی به مرتبه استادتمامی رسید. وی با مأموریت پژوهشی بدون حقوق که مسئولیت دریافت گرنت پژوهشی با خود او بود، از ایران خارج شد و به آمریکا آمد ولی دانشگاه فردوسی به دلیل رفتنش به آمریکا او را تحت فشار قرار داد و حتی به او مرخصی بدون حقوق هم نداد. در ترم بهار گذشته، روحی در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا که رتبه 7 در رشته مهندسی مکانیک در دنیا را دارد، تدریس میکرد و این ترم در دانشگاه امبریریدل فلوریدا که رتبه 4 در کارشناسی هوافضاست، تدریس میکند. او اولین استادی است که دکترایش را در ایران گرفته و در این دانشگاه استخدام شده است. اما مدیریت دانشگاه فردوسی او را به دلیل آمدن به آمریکا مجبور به نوشتن استعفا کرد. او به «شرق» میگوید: «استادان را اذیت میکردند. احضارشان میکردند. با همکارانی که در گروههای داخلی اساتید پیامی میگذاشتند و اظهارنظر میکردند تماس میگرفتند و میگفتند این پیامها را پاک کنید و بهاصطلاح هیچ فعالیتی نداشته باشید. مدیریت دانشگاه در سه سال اخیر به دنبال برخی پوششهای قانونی میگشتند و با این پوششهای قانونی، همکاران برجسته را از دانشگاه اخراج کردند و نیروهای وابسته به خودشان را جذب سیستم کردند.
به گفته دکتر روحی، مسئولان دانشگاه بعد از اخراج این استادان نخبه، تعدادی افراد را جایگزین کردند. در همین جذب هیئت علمی اخیری که در دانشگاه فردوسی برای گروه مکانیک انجام شد، نفر اول از دانشگاه صنعتی شریف متقاضی استخدام در دانشکده مکانیک بود و بالاترین امتیاز را داشت اما هیئت جذب نفر اول را رد کردند و نفر دوم را در گزینش حراست رد کردند. نفر سوم که سطح علمی او به مراتب پایینتر از نفر اول و دوم بود، بهعنوان هیئت علمی به گروه مکانیک رفت. روحی اضافه میکند: «وقتی یک نفر را وارد گروهی میکنید تا 30 سال، یک هیئت علمی به آن گروه اضافه کردهاید.
به بنده گفتند چرا به آمریکا آمدید؟ کار اشتباهی کردید. باید به کشور برگردید. گفتم بنده فعلا مشغول تدریس هستم، در دانشگاه خیلی معتبر درس میدهم. گفتند نه، تا این تاریخ باید برگردید والا به دانشگاه شما در آمریکا ایمیل میزنیم و میگوییم بدون اجازه ما به آمریکا رفتهاید. گفتم هدف بنده این است که علم بیاموزم، قصد بازگشت به کشور را دارم و در نهایت همه اینها به نفع کشورم است. گفتند نه ما مخالف هستیم. گفتم من استعفا میدهم. گفتند پس با استعفای شما موافقت میکنیم. اینطور من را مجبور به استعفای اجباری کردند».
بنده به آنها گفتم من این همه سال به کشورم خدمت کردم، دانشجو تربیت کردم، با بنده همکاری کنید. همین آقایانی که برای من حکم زدند، بچههای خودشان در آمریکا و کانادا هستند. همین آقایی که حکم اخراج من را زد و من را مجبور به استعفا کرد، دخترش در استرالیاست و خودش مرتب به استرالیا میرود. به ایشان گفتم آقای دکتر شما برای دختر خودتان استرالیا را میپسندید یا مثلا کشور دیگر، من را هم مانند فرزند خودتان نگاه کنید. من به اینجا آمدهام که تجربهای به دست آورم و برگردم و در اختیار کشورم قرار دهم. گفتند نه، شما تخلف کردید و باید به دانشگاه شما نامه بزنیم، آبروی شما را در سطح بینالمللی میبریم. گفتم میخواهید این کار را کنید، من کنار میروم. سطح من اینقدر پایین نیست که شما من را بازیچه کنید. من کنار میروم، هر کاری خواستید انجام دهید. گفتند خیلی خب، اگر میخواهید کنار بروید، با استعفای شما موافقت میکنیم. شاید 20 نامه در اتوماسیون اداره دانشگاه دارم، هیچ همکاری نکردند. من نامهای به رئیس دانشگاه، آقای میرزایی زدم و گفتم آقای دکتر با مرخصی و با مأموریت من موافقت کنید. من نامه محرمانه نوشتم، نوشتم محرمانه. ارجاع داد که دیگران برایش تصمیم بگیرند. ما دانشگاه مستقل میخواهیم. دانشگاهی که خود رئیسش تصمیمگیر باشد. من در دوران آقای دکتر کافی که در دولت روحانی رئیس بودند، دانشیار و استاد شدم. با شور و شوق برای کشورم کار میکردم.
ما سلبریتی نبودیم
شهرام عباسی یکی از بهترین استادان دانشگاه فرودسی مشهد است. او در ابتدای سخنانش میگوید: «پیشنهادم این است که این مسئله را حداقل به صورت عمومی و خبری نشر دهید تا مردم بدانند سطح برخورد با استادان فقط در حد اساتید دانشگاه شریف نبوده است. من در 38سالگی استادتمام شدم. سه دوره سرآمد علمی کشور شدم، چندین جایزه بینالمللی داشتم و در جاهای مختلف دنیا کار کردم. عضو هیئتمدیره انجمن نجوم ایران بودم. چند دوره سرپست تیم المپیاد نجوم ایران بودم. مدیر یکی از بزرگترین پروژههای شهر تهران، یعنی پروژه سامانه هشدار سریع زلزله شهر تهران بودم. در دوره قبلی رئیس دانشکده علوم دانشگاه فردوسی مشهد بودم.
من در مراحل کاملا قانونی و شفاف و بعد از تقریبا 18 سال کار درخواستی برای یک دوره پژوهشی از یکی از دانشگاههای مطرح کانادا در حوزه خودم داده بودم. بر اساس این و بر مبنای روال قانونی درخواست خود را به دانشگاه مشهد برای مأموریت پژوهشی دادم. نهایتا از دانشگاه وسترن اونتاریو دعوتنامه همکاری به صورت هیئت علمی میهمان دریافت کردم. متأسفانه معاونان دانشگاه از ابتدا با تخریب و تحقیر و بدون ارزیابی علمی با این تقاضا مخالفت کردند. ناگزیر تقاضای مرخصی بدون حقوق کردم و ضمن هماهنگی با رئیس وقت دانشگاه از کشور خارج شدم.
دو ماه بعد معاون آموزشی دانشگاه و مسئول امور بینالملل برخلاف قانون و در عملی ناباورانه ضمن مکاتبه با دانشگاه وسترن سعی در تخریب جایگاه من در نزد دانشگاه میزبان کردند. علاوهبراین بدون درنظرگرفتن فرایند اداری در اقدامی عجیب حکم اخراج بنده را صادر کردند.
من و دیگر استادان همفکرم ازجمله افرادی بودیم که در اعتراضات سال 1401، نامهها و بیانیههایی را که استادان تهیه میکردند، امضا کردیم. پسنگرفتن امضاها و تکذیبنکردن آن، نهایتا باعث شد تا اینجانب اخراج شوم. فرصتی که طبق روال قانونی همه کارهایش انجام شده بود و حق من بود که بعد از 18 سال فعالیت آموزشی و پژوهشی و از طریق گرنتی که از دانشگاه میزبان گرفته بودم، عازم شوم».
او میگوید: «به همین دلیل ساده، فقط به همین دلیل، چون من هیچ کار دیگری نکرده بودم، با مأموریت پژوهشی من در نهایت مخالفت کردند و علیه من نامه امضا کردند و در نهایت من را تحقیر کردند. طبق قانون میتوانستم تقاضای مرخصی دهم. تقاضای مرخصی بدون حقوق هم دادم که کاملا به ضرر من بود. این تقاضای من را هم جواب ندادند. طبق قانون، یک هیئت علمی رسمی میتواند سه سال مرخصی داشته باشد. حکم اخراجم را دقیقا هفت ماه بعد از خروجم از کشور و با دلایل غیرعلمی و غیرحرفهای به من ابلاغ کردند. من سالها رئیس دانشکده بودم و اطلاعات دقیقی از تخلفات برخی افراد دارم، هرچند تا به امروز سکوت کردم، ولی با روی کار آمدن دولت جدید و پیگیری مصمم احقاق حقوق استادان دانشگاه، تصمیم گرفتم که بگویم و بنویسم و اطلاعات زیادی هم دارم. همه آنها هم موثق و با مدرک معتبر است، چراکه تجربه کار اداری در دانشگاه را دارم و این آدمها را خیلی خوب میشناسم. برخوردشان با من کاملا شخصی است و سیاسی. دلیلش هم فقط و فقط امضای نامههایی است که استادان دیگر هم زیرش را امضا کردهاند. آنها دارند کاری با امثال ما میکنند که برویم و دیگر برنگردیم و دلیل اصلی این اخراجها نیز هدایت استادان مستقل و انتقادی به بیرون از دانشگاه است و میخواهند کاری کنند که ما برنگردیم. هرچند همه ما دانشگاه را خانه خود میدانیم و نهایتا دوست داریم اگر فرصت مهیا شود و احقاق حقوق شود، برگردیم و به خدمتمان به خانه و وطنمان ادامه دهیم».
سفر چرا؟ بمان و پس بگیر
رئیسجمهور در زمان معارفه سیماییصراف، وزیر علوم، دستور بازگشت استادان اخراجی را داد. آیا این مسئله میتواند مشهد را هم در بر بگیرد و استادان دانشگاه فرودسی مشهد هم میتوانند مثل دیگر استادان دانشگاههایی مثل صنعتی شریف، مهر بازگشت بگیرند؟ عباسی میگوید : «برخی استادان اخراجشان به خاطر بکگراند مذهبی و ارتباطی که با ساختاری سیاسی کشور دارند، وایرال شده است. الان در همین گروه ما، آقای دکتر آرش بیداللهخانی که یکی از برترین فارغالتحصیلان علوم سیاسی کشور است، بدون هیچ دلیلی، بدون هیچ مشکلی، یعنی حتی حرفی بزنند، وسط ترم او را اخراج کردند و کسی دیگر را جایگزین کردند».
اگر به شما بگویند، برمیگردید؟ این را از عباسی میپرسیم و او میگوید: «از اول هم قرار ما به برگشت بود. برای من حکم اخراج را صادر کردهاند. برای اینکه فرایند را برگشتناپذیر کنند، برای هرکدام از ما پروندهای ساختهاند. مثلا درباره من، حکم را زودتر صادر کردند. دو ماه برای اعتراض فرصت دارم، این دو ماه هم به اوایل مهرماه میافتد. اگر اعتراض نکنم، حکم را صادر و نهایی میکنند و دیگر هیچکس نمیتواند حکم را برگرداند. درباره آقای دکتر روحی هم همینطور است. یعنی او را مجبور به استعفا کردند. وقتی هم استعفا داد، دیگر خودش رفته است. ما حرفی از رفتن نزدیم. من طبق قانون میتوانم سه سال مرخصی بدون حقوق بگیرم و میتوانم کار کنم. آقای دکتر افشارفر هم یکی از برجستهترین استادان دانشگاه فردوسی بودند که با ایشان به نوع دیگری برخورد کردند. اصلا دانشگاه فردوسی در حوزه برخورد با استادان، در لیگ دیگری بازی میکند. همین پیام را از جانب ما برسانید، کفایت میکند. من چهره شناختهشده ملی هستم. کارم را هم درست انجام دادم. یک آقازاده که پدرش در دوره احمدینژاد رئیس اداره بورس وزارت علوم بود، باعث اخراج من شد. پسر خودش را بورس وزارت علوم کرد و به کانادا فرستاد. بعد هم که به دانشگاه برگشت، در گروه ما بورس شد که تخصص نداشت. من هم او را راه نمیدادم و قبولش نمیکردم. هر موقع کشور به ما نیاز داشته باشد، ما به کشور برمیگردیم».
مشهد خودمختار است و دولت جدید باید توجه ویژهای به مشهد داشته باشد
آرش بیداللهخانی، استاد اخراجی علوم سیاسی از دانشگاه فردوسی، میگوید: «مشهد ازجمله شهرهایی است که متأسفانه تمرکز رسانهای و سیاسی دولت و رسانهها بر روی آن پایین است و اتفاقات ناخوشایند مختلفی که در این شهر رخ داده، خود احتیاج به بازگوکردن دارد».
بیداللهخانی میافزاید: «دانشگاه فرودسی دانشگاه دورافتادهای در مشهد است و تهراننشینها زیاد به آن توجه نمیکنند؛ چون استان خراسان بهطور کلی و شهر مشهد بهطور خاص، در خیلی از زمینهها مستقل عمل میکند. خیلی از مشکلاتی که متأسفانه در مشهد اتفاق میافتد، به تهران ارتباطی ندارد و تهران نفوذ آنچنانی در مشهد ندارد یا حداقل در دولت سیزدهم نداشتند. این را از پیگیریهایی که در زمان اخراج خودم داشتم، متوجه شدم. در مرداد 1402، دقیقا زمانی که دانشگاهها در تعطیلی کامل بود، حکم اخراجم را دریافت کردم. دقیقا سه هفته بعد از آن دروسی را که در سال تحصیلی جدید به بنده تعلق گرفته بود، از من گرفتند. دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا را که با اینجانب پایاننامه داشتند نیز از من گرفتند. طوری با من برخورد کردند که انگار جذامی بودم. ناگهان همه همکارانم من را طرد کردند، هیچکس با من صحبت نمیکرد، پاسخ تلفنها و نامههای اتوماسیونی و اداری من را نمیدادند. تلاشم برای دیدار با مسئولان دانشگاه بینتیجه بود. در همان زمان و در ملاقاتهای گوناگونی که برای پیگیری داشتم، بارها تحقیر شدم. حکم اخراج بنده زمانی آمد که برای تمدید قرارداد و تبدیل وضعیت اقدام کرده بودم. از شهریور پیگیر ماجرا شدم. هرکسی یک چیزی میگفت. اما اگر بخواهم خلاصه کنم، در نهایت متوجه شدم دو نهاد اصلی که یکی از آنها کارگروه صلاحیت عمومی بود، تصمیمگیرنده اصلی در اخراج اینجانب بودهاند. در پیگیریهایم به بنده گفتند که صلاحیت عمومی و گزینش دانشگاه شما را رد کرده است. دلیلش را حمایت بنده از اغتشاشات سالهای 1401 و 1402 و سیاهنمایی از نظام ذکر کرده بودند و اشاره میکردند که از من صدای ضبطشده سر کلاسها دارند که دانشجویان را تهییج کرده و علیه نظام صحبت کردهام».
به گفته بیداللهخانی، در آن زمان ریاست دانشگاه، آقای دکتر ضابط، اجازه دیدار نمیدادند و وقتی در نهایت موفق شدم ایشان را ببینم، با توهین و تحقیر به بنده گفتند که شما تقصیر خودت بوده که اخراج شدی. نباید حرف میزدی و خطوط قرمز را زیر سؤال میبردی و الان هم کاری از دست من و بقیه برنمیآید، برو وزارت علوم پیگیری کن. نحوه برخورد ایشان و طرز صحبتکردنش در همان زمان من را از هیئتعلمیشدن ناامید و شرمنده کرد؛ چراکه انتظار نداشتم ریاست دانشگاهی مانند فردوسی دادوبیداد کند. بارها تقاضای بازبینی کردم و به معاونت آموزشی که حکم بنده را امضا کرده بودند و اعضای کمیته صلاحیت عمومی مراجعه کردم. برخی اعضا قولهایی میدادند و در نهایت به من میگفتند برو ما بازبینی میکنیم و درست میشود، اما قولها به دنبال نخود سیاه فرستادن بود. در نهایت بین اعضای خود صلاحیت عمومی در بازبینی و لغو حکم بسیاری از اعضای هیئت علمی اختلاف پیش آمد و دو نفر از آنها از کمیته صلاحیت عمومی انصراف دادند. بماند که یک نفر از شش نفر عضو کمیته نیز فردی بازنشسته و عضو گروه مکانیک و مسئول نهادی به نام جامعه اسلامی اساتید دانشگاه فردوسی بود.
این استاد دانشگاه میافزاید: «من در شهریور، مهر و آبان، دنبال پیگیری افتادم و به نهادهای مختلفی سر زدم. به تهران آمدم، به وزارت علوم رفتم. به معاونت صلاحیت عمومی وزارتخانه و به گزینش وزارت علوم رفتم. آنجا هیچکس پاسخگو نبود ولی با پیگری و سرسختی بالاخره موفق شدم معاون گزینش و صلاحیت عمومی وزارتخانه را ببینم. به من گفت در مورد مشهد کاری از دست ما برنمیآید، باید به شورای عالی انقلاب فرهنگی نامه بزنید؛ چراکه پرونده شما در جلسه هیئت مرکزی جذب هم تأیید شده و تصمیم دانشگاه مورد تأیید قرار گرفته است. در جلسه مرکزی هیئت جذب، دبیر هیئت جذب، آقای خلج امیرحسینی و معاونش، آقای زهروی، بیشتر پروندههای اخراجها را از طریق صلاحیت عمومی و گزینش دانشگاهها تأیید میکردند و عضو هیئت علمی سپس مجبور بود در مرحله بعدی از طریق ماده 15 به هیئت مرکزی جذب شورای عالی انقلاب فرهنگی مراجعه کند. در واقع خودشان این مسیر را پیشنهاد میدادند و همگی مجبور بودند این مسیر را بروند. هرچند بعدها فهمیدم همه اینها نوعی بازی طراحیشده است. بنده حتی از طریق مجلس و تعدادی از نمایندگان هم پیگیری کردم و یکی از نمایندگان (آقای جلیل رحیمی) بسیار تلاش کردند که صدای اعتراضم را به وزارت علوم برسانند، اما متأسفانه وزارتخانه به حرف ایشان و مجلس هم گوش نداد. در همان زمان بنده نیز به بیشتر همکاران در دانشگاه مراجعه کردم که راهحلی اندیشه شود و هرطور شده مشکلم حل شود تا از خانه خودم رانده نشوم، اما دانشگاه فردوسی و کارگروه صلاحیت عمومی همان زمان در دانشگاه جلسه گذاشته بودند و به اعضای مختلف دانشگاه گفته بودند که رأی ما در مورد اخراجها برنمیگردد؛ چراکه اگر برگردد، حرفمان زیر سؤال میرود و دیگر کسی روی حرف ما حساب نمیکند (یعنی دیگر کسی از ما حساب نمیبرد و نمیترسد).
در زمان اخراجها، مشاورِ بهاصطلاح پیگیری حقوق و آزادیهای فردی جناب آقای رئیسی، خانم سکینه پاد، پستی را در شبکه اجتماعی توییتر گذاشتند که بله هرکسی فکر میکند حقش ضایع شده است به من پیام دهد. به ایشان پیام دادم، حکمم را فرستادم و از ایشان تقاضای پیگیری کردم. ایشان پیام را همان زمان خواندند اما جواب ندادند و در نهایت وزارت علوم هم حکم اخراج را تأیید کرد. همان زمان که در وزارت علوم پیگیری میکردم، همکاران مختلفی را میدیدم از دانشگاههای مختلف میآمدند و پیگیر قضیه لغو قراردادها و اخراجهایشان بودند. تعداد خیلی زیاد است ولی متأسفانه چون خیلی از این دوستان در شهرستانها مانند بنده جوان و بیصدا هستند و سلبریتی رسانهای و دانشگاهی نیستند و پشتوانه سیاسی اصلاحطلبان و رسانهها را ندارند، صدایشان به هیچجا نمیرسد. درست یک هفته بعد از اخراج، اسامی و پروفایل علمیمان از سایت دانشگاه حذف شد، حقوقمان و حتی بیمه من را دقیقا یک هفته بعد از اخراج قطع کردند و زمانی که از استرس و فشار به دکتر مراجعه کردم، فهمیدم کار به یک هفته نرسیده که ریاست دانشگاه به کارگزینی نامه زده که بیمه و بقیه مزایا قطع شود. همان زمان ساکن استادسرای دانشگاه بودم و از هفته اول اخراج هر هفته برای بنده نامه میفرستادند که استادسرای دانشگاه را ترک کنم. بنده را تحت شدیدترین فشارهای مالی، جسمی، روحی و خانوادگی قرار دادند و همه همکارانم نیز کنار کشیدند که مبادا برای منافعشان اتفاقی بیفتد. اما متأسفانه رسانهها فقط به استادان دانشگاههای سطح تهران و آنهایی که سلبریتی و شناختهشده هستند توجه کردند. وقتی دیدم دیگر نمیشود، نشستم فکر کردم و دیدم نمیتوانم کار آکادمیک، نوشتن، تدریس و خواندن را ترک کنم چراکه من با آنها خو گرفتهام و نمیتوانستم دنبال کار دیگری بروم و مثل خیلی از همکاران به دلیل غم نان وادار به کارهای دیگر شوم، به همین دلیل با پیداکردن فرصتهای پژوهشی و آموزشی در خارج از ایران، از کشور خارج شدم؛ چون دیگر نمیتوانستم آنجا کار کنم ». بیداللهخانی اضافه میکند: «من عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی بودم. پنج سال آنجا کار کردم. در حوزه پژوهشی خودم جزء سرآمدان دانشگاه بودم و از لحاظ تعداد پژوهش و مقاله در دانشکده جزء نفرات برتر بودم و در دوره تحصیل شاگرد اول دوره ارشد و دکترا بودم و چندین جایزه ملی و بینالمللی و سابقه تدریس در خارج از کشور را داشتم و بخشی از دورههای تحصیلی خودم را در بهترین دانشگاههای دنیا گذراندهام.
بنده بر مبنای شایستگی جذب گروه علوم سیاسی شده بودم؛ به عنوان کسی که اهل سنت بود، بدون هیچ رانت و ارتباط فراقانونی. اما متأسفانه از همان اوایل جذب، سر جذب بنده مسئله داشتند. هرچند بالاخره پرونده من را تأیید کردند اما منتظر فرصت بودند که هرطور شده از شر من خلاص شوند. بهانه اصلی این بود که ساختار گروه علوم سیاسی را به عنوان یک گروه یکدست و علمی میخواستند تغییر دهند. رشتههایی مثل علوم سیاسی بهویژه در شهری مانند مشهد بهشدت برای خود استان و سیستم مهم است.
متأسفانه همانطور که اشاره کردم، پیگیریهای بنده هم در زمان دولت سیزدهم جواب نداد و مجبور شدم به این دلیل که دیگر جای کار در داخل کشورم را نداشتم از آنجا خارج شوم. مسئولانی که حکم اخراج بنده و دیگران را امضا کردند، فکر میکردند که وقتی اخراج میکنند و منابع معیشتی استادان را قطع میکنند، ما باید به دور از شأن انسانی زندگی کنیم و برای نان دست به دامان آنها شویم. آنها اما فکر نمیکردند که اگر ما برای بازگشت پافشاری و پیگیری میکردیم، دلیلش تنها وطنمان بوده و نه چیز دیگر.
در نهایت وزارت علوم پرونده اخراج من و دیگر همکارانم را تأیید کرد و به من گفتند هر تصمیمی که دانشگاه گرفته، ما حمایت میکنیم و شما حق اعتراض ندارید. اگر اعتراض دارید به شورای عالی انقلاب فرهنگی بروید. به شورای عالی انقلاب فرهنگی اعتراض کردم، آنجا هم متأسفانه کسی پاسخگو نیست. در نهایت در روزهای آخر فردی از شورای عالی انقلاب فرهنگی با بنده تماس گرفتند و گفتند پرونده شما تأیید میشود و برمیگردید، منتها فرمی هست که برایتان میفرستم و آن را پر کنید. وقتی آن فرم را از طریق ایمیل برای بنده فرستادند، شاهد بودم که فرم همزمان برای دهها استاد دیگر نیز ارسال شد. فرم یک پرسشنامه روانشناختی-آموزشی بود. بعدها متوجه شدم که وزارت علوم به این دلیل که اخراجها را غیرسیاسی جلوه دهد، به دنبال ساختن پروندههای آموزشی و علمی برای استادان اخراجی بوده تا اینگونه جلوه دهد که بله اکثر اینها مشکلات آموزشی، ضعف علمی و پژوهشی داشتند و آن فرم هم در راستای همین بوده.
این اساتید معتقدند که بیقانونی بر شهر مشهد و استان خراسان حکمفرماست و به فراخوان پزشکیان برای بازگشت اساتید هم خوشبین نیستند؛ چون شهر مشهد و استان خراسان، بهطور کامل زیر نظر نهادهای قدرتمند و خاص است. نهادهایی که زیر بار بسیاری از دستورات تهران نمیروند و از تهران استقلال کامل دارند».
بیداللهخانی اضافه میکند: «همان زمان در وزارت علوم معاونت صلاحیت عمومی وزارت به بنده گفتند در مورد مشهد کار آنچنانی نمیتوانیم بکنیم و از دست ما کاری برنمیآید. میتوانیم نامه بزنیم ولی آنها به حرف ما گوش نمیکنند.
نماینده و دبیر گزینش در آن زمان، به من گفت امثال شما باید راننده تاکسی شوید. شما حق ندارید نان نظام را بخورید و داخل دانشگاه بیایید. بیرون بروید و کار کنید، راننده تاکسی شوید و در اسنپ کار کنید. بنده را دقیقا تحقیر کردند. من قبل از حضورم در دانشگاه فردوسی مشهد فرصتهای زیادی در داخل کشور و خارج از آن داشتم، اما به دلیل عشق به وطن و استان خراسان، به مشهد آمدم و در آنجا مشغول به کار شدم. در مورد سؤالی که پرسیدید که آیا برمیگردید؟ من اصلا قرار نبود که بروم. رفتن من از مجبوری بود و چاره دیگری برایم نگذاشتند وگرنه همگی از عشق اینجانب به وطن و کشور خودم آگاه هستند. در نهایت اگر احقاق حقوق شود و امنیت شغلی برای ما مهیا شود که دوباره چهار سال دیگر افرادی نیایند و باز همین راه رفته را بروند و به راحتی ما را اخراج کنند، همگی ما برمیگردیم و اولویت ایران برای همه ما بالاتر از هر چیز دیگری است».
مورد عجیب دکتر مولوی
دکتر محمود فرزانهکرد، بیش از 20 سال سابقه دارد و در گروه مکانیک جزء یک درصد دانشمندان برتر بود. او اخراج نشده و تقاضای مرخصی بدون حقوق کرد. بعد از اتفاقات سال 1401 تصمیم گرفت مدتی خودش را از فضا دور کند. او از دانشجویان حمایت کرد و نامهنگاریهایی هم با مسئولان دانشگاه داشت که بعد از آن با ارسال نامهای از دانشگاه فردوسی تهدید به برخورد شد. همین برخوردها او را وادار کرد که با مرخصی بدون حقوق از کشور خارج شود. روایت او اما مربوط به خودش نیست و درباره یکی از همکارانش صحبت میکند. او میگوید: «دکتر علیاصغر مولوی از سبزوار به دانشگاه فردوسی منتقل شد، حتی همسر معلمش هم کارش را به مشهد منتقل کرد. خانهاش را فروخت و در مشهد خانه خرید، همه کارها را انجام داد. بعد از دو سال که این اتفاق افتاد، یادم است یک روز که من و ایشان و چند نفر از دوستان دیگر برای حمایت از دانشجویان رفته بودیم، آن زمان دکتر ضابط رئیس دانشگاه فردوسی بود، با ایشان صحبت میکردیم. همین باعث شد که فرایند انتقال لغو شود و بعد از دو سال مجبورشان کردند که برگردند. حقوق ایشان را ندادند. مجبورش کردند که دوباره به سبزوار برگردد. ایشان هم متأسفانه بعد از اتفاقی که برایشان افتاد ناامید شد و ایران را ترک کرد و فرصت مطالعاتی دوسالهای در کانادا گرفت. ما الان در خارج از کشور به مراتب حقوق بالاتری میگیریم. فکر میکنم در اینجا 15 برابر ایران حقوق میگیرم. از نظر اقتصادی زندگی راحتی دارم ولی به هر صورت آن جو دانشگاه و ایران، هیچ چیز آنجا نمیشود. همیشه دلتنگ آن زمان هستم. متأسفانه این سه سال واقعا ما را ناامید کرد و اتفاقهای بدی افتاد. افراد زیادی را مجبور کرد ایران را ترک کنند. مخصوصا رفتارهای هیئترئیسه دانشگاه فردوسی به نظرم عجیب و غریب بود».
من را بدون اطلاع و بدون طی روند قانونی اخراج کردند
عارف افشارفرد دانشیار جوان دانشگاه فردوسی مشهد است و از کره جنوبی به میزگرد ما ملحق شد. او به «شرق» میگوید: «من دکترایم را در 27سالگی گرفتم و استخدام دانشگاه فردوسی شدم. در 31سالگی دانشیار و در 34سالگی رسمی قطعی دانشگاه فردوسی شدم. ما قانونی به نام فرصت مطالعاتی داریم که عملا یک جایزه است. بهسختی باید رقابت کنید، هر سال دو نفر از دانشگاه این را میگیرند. 800 هیئت علمی در دانشگاه هست، دو نفر میتوانند این فرصت مطالعاتی را بگیرند. من توانستم برای یکی از دانشگاههای کره جنوبی فرصت مطالعاتی بگیرم. وقتی برای فرصت میروید، قاعده فرصت، یک سال است. از بین همکارانم خیلیها را دیدهام که فرصت مطالعاتی آنها یک سال است، یک سال هم بعد از آن دانشگاه به آنها مأموریت پژوهشی میدهد و این دوره دوساله میشود. فرصت مطالعاتی را هم بگویم، این چیزی که در ذهنتان است که پول انبوهی به شما میدهند، اینطور نیست. همان کاری را که در دانشگاه میکردید اینجا هم انجام میدهید، دانشجوی خود را دارید، جلسهها را میروید ولی آنلاین است. حقوقتان هم همان حقوقی است که به شما میدادند. مثلا 500 دلار به من میدادند؛ در جایی که سه هزار دلار خرجتان است. قانونش اینطور است. یعنی در فرصت مطالعاتی معمولا باید برای خودتان منبع درآمد پیدا کنید». افشارفرد ادامه میدهد: «هیچ هزینهای از طرف دانشگاه برای شما نمیشود. من به فرصت مطالعاتی رفتم، در 9 ماه اول فرصت مطالعاتی در اینجا علاوه بر دانشگاه، با شرکتی کار کردم که پیشرو در کارهای مهندسی بود. به دانشگاه نامه زدم که چنین شرایطی پیش آمده و میخواهند یک پروژه انجام دهند، اجازه میدهید این پروژه را انجام دهم؟ گروه تأیید کرد، دانشکده تأیید کرد، دانشگاه تأیید کرد و گفت اشکال ندارد. ما به شما یک ترم مرخصی میدهیم و ترم بعد هم دوباره اتوماتیک انجام میشود، نگران نباشید. وقتی به خارج از کشور میروید و میخواهید خانه اجاره کنید، از آنجایی که ما در آنجا خارجی حساب میشویم، آنها از شما اجاره تمام سال را میگیرند. من به دانشگاه پیام دادم، به مدیر گروه و به رئیس دانشکده و... پیام دادم که اینجا همه پول را میگیرند، 10 هزار دلار پول است و من باید این پول را بدهم. 10 هزار دلار از حقوق دو سال و سه سال من بیشتر است و من باید اینجا روی پروژه کار کنم تا این پول را جور کنم. گفتند خیالت راحت باشد، مشکلی پیش نمیآید و ما فرصت شما را تمدید میکنیم. ماهها گذشت اما دوره فرصت مطالعاتی من تمدید نشد. آذر شد، تأیید نشد. دی شد، تأیید نشد. مدام نامه میزدم. من 16 نامه زدم کسی جواب نداد. بهمن شد، 11 بهمن گفتم تو را به خدا جواب دهید، من استرس دارم. اینها گفتند تا 15 بهمن اینجا نباشید، اخراج میشوید. 11 بهمن این را گفتند. گفتم بیمعرفتها، هوا سرد است و به این راحتی نمیشود سهروزه بلیت گرفت. گفتم اگر همین الان بخواهم بیایم و بلیت داشته باشم نمیتوانم. اینطور نکنید. یک روز بعد از نامه یعنی 16 بهمن، اسم من از پورتال دانشگاه خارج شد. اسم من از سایت دانشگاه خارج شد. نه استاد و نه هیچ چیز، هیچ سابقهای نداشتم. پورتالم هم بسته شد. حالا دیگر میدانم چه شد و چه اتفاقی افتاد، ناگهان ایمیلی برای من آمد، تیر 1402 بود که شما به دلیل تخلفات و زیر پا گذاشتن قانون اخراج شدهاید. هرچه پیگیری کردم از همکارانم، نامه زدم، متأسفانه هیچکس جواب نداد. من همه مستندات را دارم. شکایتی هم به دیوان عدالت اداری کردهام برای این. گفتم باید چه کار کنم؟ هیچ چیز ندارم، نه پورتال و نه هیچ چیز. از آن طرف حقوق را هم قطع میکنند. هیچ چیزی ندارید، هیچکسی به شما جواب نمیدهد. از این طرف هم به من ایمیل زدند که نیامدید، هیئترئیسه هم تأیید نکرده است، اخراج شدید. دلیلتان را بگویید که چه بود؟ دلایل را نوشتم، اما باز هیچ خبری نشد. همه درخواستهای من اینطور بود که من کار میکنم، وظایفم را انجام میدهم، شش دانشجو به من دادید اشکال ندارد، سه دانشجوی دکترا دارم اشکال ندارد. همه را انجام میدهم. حقوق هم ندهید. تازه من اینجا تجهیزات خریدم چون پروژه دارم. ولی بعد از اتمام پروژه طبق عرف کره جنوبی تجهیزات را میتوانید با خودتان ببرید. گفتم اشکال ندارد. تجهیزاتم را با خودم به ایران میبرم. حتی پیام دادم و گفتم شما که به من حقوق نمیدهید، اما من برای شما حداقل هفت هزار دلار وسیله خریدم که آنها را میآورم تا دانشگاه از آنها استفاده کند. شما نمیتوانید اینها را بخرید، اینها را میآورم. اینها به درد شما میخورد. هفت هزار دلاری که اگر بخواهید در ایران بخرید باید 20 هزار دلار بدهید. همه اینها را نوشتم، مکتوب گفتم که تو را به خدا کاری کنید. هیچکس جوابی به من نداد. من هیچ اطلاعاتی نداشتم، همه سیستمهای من بسته بود و فقط کارتابل پیامرسانی باز بود. ولی پورتال دانشگاه و اسم من در فهرست دانشگاه نبود. یعنی اصلا من نیستم و حضور ندارم. تا آذر 1402 که ناگهان به من گفتند فلانی اگر میخواهی برگردی، تاریخ بگو که برمیگردی. کارت درست میشود، هیچ مشکلی پیش نمیآید. من گفتم بله میخواهم برگردم. گفتند اگر میخواهید برگردید سریع بگویید. گفتم اصلا برمیگردم. من به ایران آمدم، در ایران بودم که کارگزینی به من زنگ زد. گفتم الان به کارگزینی میروم، میخواهند مرخصی من را بدهند. چون سه سال اجازه مرخصی دارم. گفتم احتمالا مرخصی است. به من یک کاغذ دادند که در آن ذکر شده بود که که شما از دانشگاه اخراج شدهاید. من نگاه میکردم که این یعنی چه؟ میگوید چیز مهمی نیست، اخراج شدید. گفتم باید چه کار کنم؟ گفت بروید و صندوقتان را عوض کنید. اینکه میگویید به ایران برمیگردید، من برگشتم به ایران و من را اخراج کردند».
رفتاری که با افشارفرد از طرف دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد، به همینجا ختم نشد. او میگوید: «همانجا رفتم و نامه اعتراض زدم. گفتم من اعتراض دارم. نامه را به معاونت پژوهشی دادم. شما شرایط آدمی را فرض کنید که به او نامه اخراج دادند، شب عید، 20 اسفند آن نامه را به من دادند. آن را در دانشگاه ثبت کردم. نامه ثبت شد. دو ماه بعد دیدم که شش ماه قبل حکم زدهاند که اخراج شدهام. جریان چیست؟ اینکه نمیشود. هیچ، من اخراج شدم. گفتند چرا اعتراض نکردید؟ گفتم من اعتراض کردم. گفتند نه، اعتراض کردی اما به جای اشتباه. باید به فلانی اعتراض میکردی. گفتم من به معاون پژوهشی نامه ارسال کردم. ایشان من را فرستاده بود. من که وکیل نیستم. هر کاری که کردم، نشد. درحالحاضر من به کره جنوبی برگشتم. من حقوق ندارم، ولی زندگی که باید بکنم. کار هم ندارم. به کره جنوبی برگشتم، یک روز مادرم زنگ زد و گفت عارف، میگویند باید دو میلیارد پول بدهی. چرا باید دو میلیارد بدهم؟ میگویند به تو دادهاند. گفتم کل حقوقی که در 17 ماه به من دادهاند 400 میلیون است، تازه 400 میلیون روی کاغذ است. آن چیزی که به من دادند 230، 240 میلیون تومان است. همه چیز را هم حساب کردند. یعنی حقالتدرس و هرچه را بگویید حساب کردند. چیزی را که بدهکاری دانشگاه به من بود، حساب کردند. گفتند شما کار پژوهشی نکردید. میگویم من چهار پتنت بینالمللی دادم. چهار پتنت، چهار ثبت اختراع را میگویم که چیز عجیبی است. در کره عجیب است. هفت مقاله ISI دادم، 15، 16 کنفرانس رفتم با اسم دانشگاه فردوسی که آرزوی آنهاست. شش دانشجو فارغالتحصیل کردم در 17 ماه. اصلا روی عددهای خودتان 400 تومان دادید، چطور دو میلیارد میگویید. من را بیچاره کردند. آخرش قبول کردند که بله، شما درست میگویید، اینقدر است ولی باید دو برابرش را بدهید. این رسم دانشگاه فردوسی است، اینجا برعکس است، من کار کردم، جای اینکه آنها به من چیزی بدهند، من باید دو برابرش را بدهم. در عوض تماس با خودم، با مزاحمتهای مکرر برای خانوادهام، من را مجبور به قبول پرداخت پولی کردند که در تمام مدت خدمتم در دانشگاه آن را دریافت نکرده بودم. آدم حس بدی میگیرد. ما که از جایی دزدی نکردیم. کار خلاف نکردیم. اینجا آمدیم چیزی یاد گرفتیم که به درد کشورمان میخورده است. در همینجا در کره، استارتاپ و تستی برای بچهها زدم که آرزوی آنهاست که آنجا برایشان تست بزنند. با پول کره جنوبی ساختم، تستش را زدم برای ایران و دانشگاه فردوسی مشهد. برای نجات خانوادهام از مزاحمتهای تلفنی دانشگاه فردوسی، قبول کردم و گفتم پول را چطور باید بدهم؟ گفتند همه را یکباره بریز. گفتم فرض کنید همه را میخواهم یکباره بریزم، اصلا سیستم بانکی شما اجازه میدهد؟ من سه سال است در کره جنوبی هستم، هنوز یک حساب بانکی درست نمیتوانم باز کنم. خودتان میدانید، اینها که چیزهای مشخصی است. اینکه چطور برای شما واریز کنم...، با کلی منت، پولشان را که گرفتند یعنی گفتند همان اصل پول را که باید همین الان بدهید، بقیه را در سه قسط، چک صیادی بدهید و برای این چکها هم ضمانت بدهید. کارهای عجیبوغریبی که با دزد این کار را نمیکنند. این روند تعامل دانشگاه فردوسی با استادان خودش بود؛ کسانی که با آرزوی یادگیری موارد جدید و مورد نیاز صنعت کشور به فرصت مطالعاتی رفتند و بدون طی روند قانونی و بهسرعت اخراج شدند».
مهدی کلاهی، استاد محیط زیست دانشگاه فردوسی نیز داستانی مشابه با دیگر همکارانش دارد. او به «شرق» میگوید: «فکر میکنم در مصاحبهای که در آذرماه 1401 صورت گرفت، هیچ خبری به ما ندادند و هیچ اطلاعی نداشتیم تا اینکه آبان 1402 نامهای در اتوماسیون دریافت کردم که شما اخراج هستید و ظرف یک ماه باید تسویهحساب کنید و بروید! شروع کردیم به رایزنی با همین اعضای صلاحیت عمومی. من خیلی آدم اهل گفتوگویی هستم؛ یعنی خودم را خیلی اهل گفتوگو میدانم و همیشه سعی میکنم اگر با کسی چالشی دارم، بتوانم با گفتوگو آن را حل کنم. من پیش تکتک این اعضای صلاحیت عمومی رفتم که حالا یا به من وقت ندادند یا توانستیم یک جایی در یک گوشهای اینها را پیدا کنیم و از آنها خواستیم که فرصتی به ما بدهند که بیاییم در جلسه صلاحیت عمومی که ببینیم شما اصلا چرا به من منفی دادید. من از نظر آموزشی در گروهمان نه، بلکه در دانشکده نفر اول یا دوم دانشکده بودم. از نظر پژوهشی هم رتبه برتر پژوهشگر دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست بودم. من دو تا مقاله nature دارم؛ یعنی در دانشکده ما اصلا چاپکردن مقاله nature خیلی سخت است ولی این توانایی در ما وجود دارد. من دکترای خودم را از دانشگاه کیوتو گرفتم. در آنجا کار کردم و بعد به دانشگاه شهر هنگکنگ رفتم و در آنجا کار کردم. من از استرالیا سال 2013 و از کانادا 2014 پذیرش داشتم، اما نرفتم و برای وطنمان به ایران برگشتیم و گفتیم یک کاری بتوانیم بکنیم. اتفاقا نهتنها در بحثهای آموزشی و بحثهای پژوهشی بلکه از نظر مسئولیت اجتماعی واقعا رتبه خیلی بالایی را در دانشکده گرفتم. به هر حال این اتفاق زندگی و تصور ما را از اینکه در وطن بمانیم و کار کنیم تغییر داد؛ چراکه هر آن بیم آن میرود فردی روی کار بیاید که تمام داشتههایت را پنبه کند و بین شما و وطنت خطکشی کند.
من خیلی جنگیدم که بمانم، یعنی نرفتم و خیلی با خودم جنگیدم که بمانم. اصلا خانواده هر روز به ما میگوید که چرا اینجایی؟ تو که میتوانی کار کنی؟! من الان نزدیک به شش، هفت سال است که با سازمان ملل کار میکنم؛ یعنی این بحث شناخت بینالمللی ما (استادانی که اخراج شدند) واقعا در سطوح خیلی بالایی است و خیلی درد است که به ما بگویند ما یک نفر دیگر انتخاب کردیم و جای شما میخواهیم بگذاریم و شما باید بروید که او جای شما بیاید! یا به ما میگویند که بیا آن امضایی را که زیر بیانیهها کردی، پس بگیر تا شما را برگردانیم.
هیئت صلاحیت عمومی هفت نفر بودند که دو نفرشان استعفا دادند. بعد با آن دو نفر که صحبت کردیم، گفتند این پنج نفر اصلا نمیگذاشتند ما کاری بکنیم. حالا با آن پنج نفر هم که صحبت میکردیم، میگفتند آن یک نفر نمیگذارد ما کاری بکنیم. من فقط میخواهم بگویم که برخوردی که با ما شد، فقط یکوجهی نیست که سیاسی باشد. تا زمانی که امثال عباسی و بیداللهخانی و روحی در دانشگاه فردوسی مشهد بودند، اینها نمیتوانستند برنامههای خود را اجرائی کنند، چون این استادان زیر بار سکوت نمیروند و به خاطر منافع شخصی و معیشتی سکوت نکردند».
در سالهای اخیر، تعداد زیادی از استادان دانشگاهها به دلایل مختلف، ازجمله همسویینداشتن با سیاستهای دولت سیزدهم یا فعالیتهای اجتماعی، از تدریس محروم شدهاند. با این حال، در پی دستور مستقیم رئیسجمهور و تأکید وزیر علوم جدید، تلاشهایی برای بازگشت این استادان و دانشجویان اخراجی به دانشگاهها در حال انجام است. در شهریور 1403، رئیسجمهور دستور داد همه استادان و دانشجویان اخراجی بدون محدودیت به دانشگاهها بازگردند. وزارت علوم موظف شد تا فهرستی از این افراد تهیه کند و اقدامات لازم برای بازگشت آنها را انجام دهد. این اقدام بارقهای از امید در جامعه علمی ایجاد کرده و نشاندهنده گامی مثبت به سوی افزایش آزادی آکادمیک است. با این حال، هنوز برخی چالشها و مقاومتها در این مسیر وجود دارد؛ زیرا جمعی از اخراجیها به دلیل مسائل سیاسی و اجتماعی تحت فشار قرار گرفتهند و هنوز آماری دقیق از آنها اعلام نشده است.
این رویکرد، بهویژه در شرایط فعلی جامعه، از اهمیت بالایی برخوردار است و به بازگرداندن امید اجتماعی و ارتقای خلاقیت علمی کمک میکند. هماکنون وزارت علوم مشغول پیگیری این موضوع است تا دانشگاهها بار دیگر به محلی برای تبادل آزاد اندیشه تبدیل شوند. استادان مصاحبهشونده نیز از وزارت علوم تقاضا دارند تا توجهی خاص به شهرستانها بهویژه مشهد داشته باشند و در راستای احقاق حقوق استادان دانشگاهی، تمرکز اصلی تنها بر تهران و استادان سلبریتی و شناختهشده رسانههای اجتماعی نباشد. همچنین در حوزه مدیریت جدید برای دانشگاههای شهرستانها وزارت علوم باید توجهی ویژه به مطالبات اعضای هیئت علمی داشته باشند و تنها به حرف برخی نهادهای خاص داخل دانشگاهها توجه نکنند. همچنین باید فکری اساسی به حال استادان اخراجی بشود؛ چراکه بهعنوان مثال در صورت برگشت و نداشتن امنیت شغلی و حقوق شهروندی، هر آن دوباره امکان دارد دولتی مثل دولت سیزدهم روی کار بیاید و دوباره همه نخبگان دانشگاهی را فراری دهد یا مشکلاتی برای آنها به وجود بیاورد. توجه ویژه به این مسائل باعث افزایش امید اجتماعی و بهبود حکمرانی در کشور میشود و متعاقبا وفاق اجتماعی را نیز افزایش میدهد.